زندگی نامه ورزشی افشین قطبی ( افشین امپراطور )



همه چیز از افشین امپراطور



زندگی با مادرخوانده ایرانی و باغبانی آمریكایی
به عنوان اولین پرسش از افشین قطبی می‌پرسیم كه كجا و در چه زمانی به دنیا آمد و چرا از ایران خارج شد و او با آن لهجه شیرینش برای مان می‌گوید:
«در بهمن سال 1343 به دنیا آمدم. راستش را بخواهید از خاطرم رفته كه در چه محلی به دنیا آمدم، نام مدرسه‌ام هم یادم نیست. 13 ساله بودم، در سال 1356، یك سال پیش از انقلاب به همراه پدرم به كالیفرنیا رفتم. او زندگی جدیدی را در آمریكا آغاز و همسر جدیدی اختیار كرده بود و همین امر باعث شد من هم با او به كالیفرنیا بروم. در یك شهر كوچك در حوالی لس‌آنجلس زندگی‌ام را آغاز كردم.»
و پس از آن بر افشین قطبی چه گذشت؟
«اولین ماه‌های حضور در آن جا برایم سخت بود. زبان انگلیسی بلد نبودم اما توانستم در عرض سه ماه زبان انگلیسی را یاد بگیرم، ضمن این‌كه هر روز صبح فوتبال هم بازی می‌كردم. فوتبال تو قلب و خونم بود، در ایران هم بازی با بچه‌محل‌ها یادم نمی‌رود، هر روز فوتبال بازی می‌كردیم و علاقه شدیدی به توپ و تور داشتم. در همان اوان در مدرسه «جونیورهایس‌هود» تحصیل می‌كردم و توانستم تیم فوتبالی در آن مدرسه تشكیل بدهم.
ملیت‌های مختلفی در آن مدرسه تحصیل می‌كردند و به همین خاطر اعضای تیم فوتبال این مدرسه هم از كشورهای مختلف بودند. چیزی كه یادم می‌آید این‌كه در آن جا با فردی آشنا شدم كه پدرش ایرانی و مادرش مصری بود. او معلم مدرسه ما بود و یك مدرسه فوتبال هم داشت. یك روز كه در حال فوتبال بازی كردن بودم، او را دیدم و آن آشنایی باعث شد روابط‌مان بیشتر از گذشته شود، او مثل یك برادر بزرگ تر برای من شد و مرا در مدرسه فوتبالش ثبت‌نام كرد و من زیرنظر او آموزش دیدم. از همان روزهای اول كه به این شكل فوتبال را ادامه دادم، دلم می‌خواست علم فوتبال را یاد بگیرم. دلم می‌خواست بیشتر به جای این‌كه فوتبال بازی كنم، فوتبال آموزش بدهم. ضمن این‌كه مدرسه معروفی هم داشتیم. در این مدرسه «جان ویت» بازی می‌كرد، در ضمن بگویم كه از اواسط دهه هفتاد میلادی آمریكایی‌ها به فوتبال روی‌ آوردند و به سرمایه‌گذاری پرداختند. همان سال‌ها بود كه تیم ثروتمند كاسموس آمریكا، بازیكنانی چون پله، بكن‌باوئر و یوهان كرایف را به استخدام خود درآورده بود. در مدرسه فوتبال ما هم بازیكنان خوبی (نوجوانان) از كشورهای مكزیك، ایران، مصر، ژاپن، چین و آفریقا حضور داشتند. به همین خاطر تیم فوتبال مدرسه ما بین‌المللی شد و در مسابقات بین مدارس هم به مقام اول در كالیفرنیا رسید. من آن زمان مربی‌شان بودم. این روند ادامه داشت تا این‌كه 17 ساله شدم.»


حضور در دانشگاه
«در 17سالگی به دانشگاه معروف «یو.سی.ال» رفتم كه دانشگاه معتبری است و به نوعی معروف‌ترین دانشگاه كشور آمریكاست و آن سال (1981) سی هزار دانشجو داشت. به آن جا كه رفتم، خیلی سریع به عضویت تیم دانشگاه آن جا درآمدم و تنها ایرانی تیم فوتبال آن جا بودم. كوچك‌اندام بودم برعكس دیگر بازیكنان كه از اندام‌ تنومندی برخوردار بودند. مربی آلمانی داشتیم كه نامش «زیگ ایشلید» بود و بعدها مربی تیم جوانان آمریكا شد و همچنین پنج سال رهبری تیم گالكسی لس‌آنجلس را برعهده گرفت. او فوتبال را خیلی خوب می‌شناخت و من الفبای حرفه‌ای فوتبال را از او آموختم...»

و نقش خانواده؛ آیا مخالف بودند یا موافق؟
پدر و مادرخوانده‌ام به تشویق من پرداختند، به خصوص مادرخوانده‌ام كه برایم خیلی زحمت كشید و در شكل‌گیری شخصیت اجتماعی‌ام خیلی به من كمك كرد. او در ایران دندانپزشك بود.

و شغل پدر را نگفتید؟
پدرم در ایران معلم بود. آنها مثل من در ابتدای حضور در آمریكا مشكلاتی داشتند و از طرفی باید حواس شان به من هم می‌بود چرا كه سنین 13 تا18 سالگی برای شكل‌گیری شخصیت یك فرد خیلی مهم است و آموزش باید درست باشد. از طرفی پول زیادی هم نداشتند كه امكانات زیادی در اختیارم بگذارند اما تمام تلاش شان را كردند كه من به شكل حرفه‌ای فوتبال را ادامه بدهم.

به طور حتم تلاش زیادی كردی. همین‌طور است؟
از كودكی و بعد هم نوجوانی سعی‌ام همیشه این بود كه روی پای خودم بایستم. از همان روزهای ابتدایی حضور در آمریكا، با این‌كه در دبیرستان تحصیل می‌كردم و فوتبال هم بازی می‌كردم، دلم نمی‌خواست پدرم را اذیت كنم و او بیش از حد برایم خرج كند. درك می‌كردم كه زندگی در غربت سخت است و من هم باید به عنوان یك عضو از خانواده، خرج خودم را دربیاورم. شاید باورتان نشود، مدتی روزنامه‌فروشی می‌كردم، مدتی هم در خانه مردم باغبانی می‌كردم تا درآمد كمی برای خودم داشته باشم و حداقل خرج خودم را دربیاورم. این چیزها را برای شما بازگو كردم كه بگویم زحمت كشیدم تا به اینجا رسیدم. از بچگی برای من همه چیز مهیا نبود. از همان دوران سعی كردم خودم شخصیتم را بسازم. از همان زمان سعی‌ام بر این بود كه قدر داشته‌هایم را بدانم. شاید اگر به آسانی به همه‌چیز می‌رسیدم، حالا قدر آن را نمی‌دانستم. من به آسانی به همه‌چیز نرسیدم. آنهایی كه به آسانی به چیزی می‌رسند، تنبل بار می‌آیند اما من از كودكی، آدم تنبلی نبودم. تمام سعی‌ام این بود كه كار و تلاش كنم و چیزهای جدید یاد بگیرم. در تمام عمرم دوست داشتم پركار باشم.

تجربیات خوب از دانشگاه
از دوران دانشجویی‌ام تجربیات خوبی دارم. تیم فوتبال دانشگاه «یو.سی.ال» به تمام آمریكا سفر و بازی برگزار می‌كرد و من هم با این تیم همراه بودم. مدتی كه از حضور من در این تیم گذشت، تصمیم گرفتم در یك مدرسه ورزش، مربیگری فوتبال كنم. از شاگردان هفت، هشت ساله تا سیزده، چهارده ساله داشتم. آنها مرا خیلی دوست داشتند چرا كه فوتبال را با هیجان ادامه می‌دادم و به كار مربیگری علاقه وافری داشتم.

برای‌مان نگفتید دقیقا چه زمانی وارد دانشگاه و سپس فارغ‌التحصیل شدید، همچنین رشته تحصیلی‌تان چه بود؟
سال 1981 وارد دانشگاه شدم و سال 1986 در رشته مهندسی برق الكترونیك فارغ‌التحصیل شدم. این رشته در دانشگاه «یو.سی.ال» از اعتبار بالایی برخوردار است. همكلاسی‌های من برای این‌كه دروس خود را پاس كنند، روزی هجده تا بیست ساعت درس می‌خواندند چرا كه رشته بسیار مشكلی است اما من از آن‌جا كه كارهای متفرقه زیادی می‌كردم، ساعات زیادی درس نمی‌خواندم اما سعی می‌كردم درست یاد بگیرم.

دوستان ایرانی هم داشتید؟
نه، وقتی كه وارد محیط دانشگاه شدم، دوستان ایرانی نداشتم. شاید به همین خاطر لهجه فارسی‌ام كمی تغییر پیدا كرد.

چه زمانی از پدر و مادر جدا شدید؟

از همان هفده سالگی، زمانی كه وارد دانشگاه شدم. ابتدا در خوابگاه زندگی كردم، دو سال بعد به همراه یكی از دوستانم یك آپارتمان اجاره كردم. بعد از فارغ‌التحصیلی، رشته تحصیلی‌ام را در محیط كاری ادامه ندادم و تصمیم گرفتم به سراغ آرزوهای دوران كودكی‌ام بروم؛ یعنی زمانی كه 24 ساله بودم. در سال 1988 تصمیم گرفتم مدرسه فوتبالم را تاسیس كنم. البته بگویم كه پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه تا تاسیس مدرسه فوتبالم، طی دو سال از فدراسیون فوتبال آمریكا مدرك مربیگری‌ام را دریافت كردم و درس‌های آن را فرا گرفتم.

از قطبی می‌پرسیم كه هدف‌تان از تاسیس مدرسه فوتبال، تنها كسب درآمد بود كه می‌گوید:
«نه، هدفم این بود كه جوان‌ها را آموزش دهم تا فوتبال بین‌المللی بازی كنم. البته پس از مدتی شاگردانم خیلی زیاد شدند؛ از شش ساله تا نوزده ساله به طور متوسط روزی 160 شاگرد داشتم. پس از مدتی تصمیم گرفتم چند مربی دیگر به مدرسه فوتبالم بیاورم. چند مربی ایتالیایی، هلندی و... این تلاش باعث شد موقعیت خوبی نصیب مدرسه فوتبال من شود و در درازمدت به جز علم فوتبال، با مسائل مدیریتی فوتبال هم آشنا شدم چرا كه مدرسه‌ای را اداره می‌كردم كه سالی هزار شاگرد داشت. طی این سال‌ها وقتی مدرسه من در لس‌آنجلس به محبوبیت رسید، پای مربیان بزرگ دیگری را به آن‌جا باز كردم؛ مربیانی چون «كوادیانز» كه از آژاكس آمستردام هلند او را آوردم و همچنین «بورا میلوتینوویچ» مربی معروف یوگسلاو كه سابقه پنج حضور در جام‌جهانی دارد (1986 با مكزیك، 1990 با كاستاریكا، 1994 با آمریكا، 1998 با نیجریه و 2002 با چین). آنها بعدها از دوستان خوب من شدند و كمك‌های بزرگ و تجارب فراوانی از آنها كسب كردم.»

از بورا خاطره‌ای هم دارید؟
او به من می‌گفت: از تو خوشم می‌آید كه در سرزمین آمریكا این‌قدر عشق فوتبالی...» چرا؟ «چون تا پیش از جام‌جهانی 1994 آمریكا، مردم با فوتبال بیگانه بودند. عشق فوتبال در آمریكا زیاد دیده نمی‌شد اما مدرسه من و دوستانم باعث شد در كالیفرنیای آمریكا فوتبال بین‌المللی ارائه بدهیم و افراد زیادی را به سوی فوتبال بكشانیم. شاید باورش مشكل باشد اما تا اوایل دهه نود خیلی از آمریكایی‌ها هیچ علاقه‌ای به فوتبال نشان نمی‌دادند و از آن زمان بود كه شاهد بودیم تیم‌ملی آمریكا از سال 1990 در پنج دوره متوالی راهی جام‌جهانی شد. بورا می‌گفت: تو با مدرسه‌ات، در بین اهالی كالیفرنیا انگیزه ایجاد كردی.

و مدیریت این مدرسه با خودتان بود؟
«بله، به جز آموزش فوتبال، مدیریت آن هم برعهده خودم بود. زحمات زیادی برای آن‌جا كشیدم، حتی گاهی اوقات پشت تراكتور چمن‌زنی می‌نشستم و چمن‌ها را كوتاه می‌كردم. برایم مهم نبود كه چه كاری می‌كنم، تنها هدفم این بود كه مدرسه‌ام به نام افشین قطبی كه بعدها به نام S.S.G.A تغییرنام یافت، هدفمند شود و بازیكن بین‌المللی تحویل دنیای فوتبال دهد.»
از تمام دنیا شاگرد داشتم


از قطبی می‌پرسیم كه شاگردان شما همه آمریكایی بودند كه می‌گوید:
«نه، البته شاید ملیت‌شان آمریكایی بود اما بد نیست بدانید در آمریكا نژادهای مختلفی زندگی می‌كنند؛ اسپانیایی، ایتالیایی، انگلیسی، فرانسوی، چینی، ژاپنی، مكزیكی و آفریقایی كه بیشترشان مهاجر هستند اما پس از این‌كه مدرسه‌ام به اعتبار قابل‌توجهی دست یافت، اشخاصی كه در ‌نقاط گوناگون، كارشان كشف بازیكن بود، برایم از برزیل، آفریقا، مكزیك، آذربایجان و دیگر نقاط دنیا بازیكنانی تا سن 16سالگی می‌فرستادند و من هم به آموزش آنان می‌پرداختم. از طرفی طی این سال‌ها روابط زیادی با مدرسه‌های فوتبال و باشگاه‌های بزرگ برقرار كرده بودم. آنها هم می‌خواستند حرفه‌ای بازی كنند. از این رو مدرسه فوتبالم طی چند سال جهانی شد... یادم می‌آید كه یك بازیكن آمریكایی داشتم به نام «جان اوبراین» كه از 14 سالگی به مدرسه من آمد. او را در16سالگی به آژاكس فرستادم و مدت هشت سال در آژاكس آمستردام و دو جام‌جهانی هم برای آمریكا بازی كرد. او یكی از بهترین شاگردان من بود، حتی تعدادی از شاگردانم هم به روسیه رفتند و در لیگ آن‌جا بازی كردند. به فورتوناسیتاد هلند چند بازیكن فرستادم و... این روند طی سال‌ها حضور در آمریكا همچنان ادامه داشت و هرگاه بازیكنی را به اروپا می‌فرستادم، احساس درونی خوبی پیدا می‌كردم.» از افشین می‌پرسیم دلیل این كارش چه بود؟ كه می‌گوید: «چون آرزوی خودم بود كه روزی در لیگ‌های معتبر اروپایی بازی كنم اما هیچ‌وقت موقعیتش پیش نیامد. شاید باورش مشكل باشد. همان‌طور كه گفتم هدفم تنها كسب درآمد نبود. شاگردانی داشتم كه حتی پولی برای ثبت‌نام در مدرسه‌ام نداشتند، یا خودم هزینه‌های‌شان را تامین می‌كردم یا دوستانی داشتم كه هرساله كمكی به مدرسه فوتبال من می‌كردند. می‌دانید چرا؟ چون عشق به فوتبال در چشمان‌شان موج می‌زد؛ درست مثل نوجوانی خودم و من به خوبی با این روحیات آشنا بودم و این مسئله باعث می‌شد انرژی‌ام نسبت به گذشته بیشتر شود. البته جا دارد از كاپیتان گالكسی هم یاد كنم كه شاگردم بود. «پیتر وایس» او از ده سالگی در مدرسه من الفبای فوتبال را آموخت، ضمن این‌كه در المپیك 2000 سیدنی سه تن از شاگردان من در تیم المپیك آمریكا بودند.
حالا كه به فوتبال ایران و به شهرستان‌های كوچك كه استعدادهای بزرگی در آنها نهفته است فكر می‌كنم ، احساس می‌كنم تفكر درست و انگیزه درست را به این نوجوانان نمی‌دهیم. كاش می‌شد در ایران هم مدارس بین‌المللی تاسیس می‌شد كه برای آینده فوتبال ایران مثمر ثمر خواهد بود. ما باید ماركتینگ‌مان در فوتبال صحیح باشد. آمریكایی‌ها اگر در سال‌های اخیر در قاره خودشان، به مانند مكزیك فوتبال‌شان یك سر و گردن از دیگر كشورهای این قاره بالاتر شد، به خاطر سازماندهی درست‌شان بود. آنها به درستی برنامه‌ریزی كردند و نیروهای خوبی را به فوتبال تحویل دادند تا جایی كه در جام‌جهانی 2002 تیم آمریكا جزو هشت تیم برتر دنیا شد یا در جام‌جهانی 1994 اگر با برزیل روبه‌رو نمی‌شد، شاید تا نیمه‌نهایی بالا می‌آمدند در صورتی كه مثل ایرانیان اصلا استعداد ندارند، بلكه تنها فوتبال را علمی فراگرفته‌اند.»

و این مدرسه هنوز هم در لس‌آنجلس دایر است؟
نه، پس از سال 2002 مدرسه فوتبالم را تعطیل كردم چرا كه در آن جا نبودم و دیگر نمی‌توانستم بر آن مدیریت داشته باشم. پس از 41سال، مدرسه فوتبالم تعطیل شد.»

حضور در تیم ‌ملی
پس از پرآوازه شدن مدرسه فوتبال‌تان، فدراسیون فوتبال آمریكا از شما دعوت كرد. همین طور است؟
«استیوسمپسون كه مربی تیم‌ملی آمریكا در جام جهانی 1998 بود، مربی‌ام در دانشگاه «یو.سی‌‌.ال» بود و از همان زمان ارتباط‌مان خیلی قوی شد. او تلاش مرا دوست داشت، از این رو پس از این‌كه مربی تیم‌ملی شد، مرا به تیم‌ملی دعوت كرد و من دستیار او شدم اما پس از شكست مقابل ایران در جام‌جهانی 1998 كه او استعفا داد، ما هم از تیم آمریكا جدا شدیم.


و چه شد كه سر از كره‌جنوبی درآوردید؟
طی سال‌های 1992 تا 2001، من سالی یك تا یك ماه و نیم در اروپا می‌گذراندم. بازیكنان خودم را به آن‌جا می‌بردم تا آنان در باشگاه‌های آن‌جا بازی كنند و طی این سال‌ها رابطه‌ام با آژاكس آمستردام بسیار مطلوب بود. آژاكس از دیرباز مدرسه فوتبال معروفی در تمام اروپا داشت و دارد و تفكر ویژه‌ای بر آن حاكم است. بازیكنان معروفی از این مدرسه به سراسر دنیا معرفی شده‌اند كه نمونه‌اش تركیب اصلی تیم‌ملی هلند در دو جام‌جهانی 1974 و 1978 بود و ستاره بی‌بدیل آنان یوهان كرایف كه مادرش رختشوی باشگاه بود و بعدها نام پسرش را در مدرسه فوتبال آژاكس نوشت.»

كرایف را می‌شناختی؟
«او وقتی مربی بارسلون بود، به آمستردام آمد تا با آژاكس در لیگ باشگاه‌های اروپا بازی كند. من به آن بازی دعوت شدم. پس از بازی به رختكن بارسلونا رفتم و با او حرف زدم. به او گفتم زمانی كه در كاسموس بازی می‌كردی و من 14 ساله بودم، بازی‌هایت را از نزدیك تماشا می‌كردم، در همان رختكن توسط مسئولان آژاكس به او معرفی شدم و باب آشنایی‌مان از آن‌جا باز شد.

و در ادامه؟
این رفت‌و‌آمدها به هلند باعث شد با مربیان بزرگ آن‌جا آشنا شوم. همچنین از سال 1997 من به همراه بورا میلوتینوویچ توانستیم مشخصات فوتبالیست‌ها را از لحاظ قوای بدنی، تكنیك و تاكتیك‌پذیری به رایانه انتقال دهیم و برنامه‌ریزی كنیم و به صورت تصویری به بازیكنان آموزش دهیم. همین امر باعث شد هلندی‌ها از آن استقبال كنند. به نوعی تكنولوژی را به فوتبال انتقال دادیم. در این نرم‌افزار كامپیوتری نام من هم ثبت شد و از آن‌جا بود كه خیلی‌ از مربیان اروپایی با نام افشین قطبی آشنا شدند، به ویژه «گاس هیدینك» هلندی... هیدینك زمانی كه به كره‌جنوبی رفت، به من پیشنهاد داد كه دستیارش شوم. هیدینك از سال 2001 مربی كره‌جنوبی شد و همان‌طور كه می‌دانید در جام‌جهانی 2002 تیم كره، چهارم شد.

رفتن به سئول
پس از جام‌جهانی 2002 من دوباره به آمریكا بازگشتم و این بار به عنوان دستیار استیو سمپسون، در گالكسی لس‌آنجلس كار كردم. این روند ادامه داشت تا این‌كه «دیك ادووكات» هلندی در سال 2005 مربی هلند شد و من و «پیم وربیك» بار دیگر دستیار او شدیم. (خواننده محترم گاس هیدینك و دیك ادووكات از مربیان معتبر هلندی هستند. هیدینك در جام‌جهانی 1998 با تیم‌ملی هلند به مقام چهارم جهان دست یافت و ادووكات در جام‌جهانی 1994 مربی هلند بوده، همچنین در جام‌جهانی 2002. ضمن این‌كه ادووكات در سال 1988 آیندهوون را قهرمان لیگ اروپا كرد.) پس از جام‌جهانی 2006 هم كه با وربیك رهبری كره را برعهده گرفتیم و پس از سومی آسیا، از آن تیم بیرون آمدیم.»

شش حضور متوالی
از قطبی می‌پرسیم چرا كره‌جنوبی در شش دوره متوالی جام‌جهانی، همیشه یك پای ثابت جام‌جهانی بوده، اما هیچ‌وقت جام ملت‌ها را جدی نمی‌گیرد و هیچ قهرمانی در كارنامه خود ندارد؟ كه می‌گوید: «برای كره‌ای‌ها جام‌جهانی خیلی مهم است. برای آنان شاید فوتبال زیاد مهم نباشد و مثل ایرانی‌ها زیاد عشق فوتبال نباشند اما وقتی تیم كشورشان به جام‌جهانی می‌رود، كره‌ای‌ها به خاطر نام كره، فوتبال را دنبال می‌كنند. ضمن این‌كه رییس فدراسیون فوتبال آنها «دكتر چون»، اندیشه‌های نویی را به فوتبال كره منتقل كرده است.
او مردی متفكر است و صاحب اندیشه‌های جدید كه از كره یك فوتبال بین‌المللی ساخته است. سعی او این بوده كه همیشه كره در جام‌جهانی با تمام قوا حضور داشته باشد و در جام ملت‌های آسیا با تركیبی جوان‌تر روانه رقابت‌ها ‌شود، یعنی همیشه این‌طور بوده است. ضمن این‌كه پول خوبی را هم به فوتبال كره تزریق كرده است.»

بازگشت پس از سی سال
«از سال 1356 كه از ایران خارج شدم، دیگر به ایران نیامدم تا سال 1386، درست سی سال. البته قرار بود پارسال با كره برای رقابت‌های مقدماتی جام‌جهانی به ایران بیایم، اما از آن‌جا كه پاسپورت ایرانی نداشتم، نتوانستم به ایران بیایم.

از قطبی می‌پرسیم پس از علی پروین كه از او در ورزشگاه‌ها با نام سلطان یاد می‌كردند، دیگر طی این سال‌ها هیچ مربی نتوانست به مانند شما در دل هواداران پرطرفدارترین تیم ایران، جایگاهی برای خود به دست بیاورد اما طرفداران پرسپولیس از شما به عنوان «امپراطور» یاد می‌كنند. دلیلش چه بود؟
«اولا كه آنها متوجه شدند من پس از سی سال به خاطر پول به ایران نیامدم. با توجه به گذشته‌ای كه از خودم گفتم، دلتنگی‌ نسبت به سرزمین مادری باعث شد به ایران بیایم. من ایران و ایرانی‌ها را دوست دارم، ضمن این‌كه از معدود مربیان ایرانی بودم كه توانستم در میادین بین‌المللی موفق باشم و در سه جام‌جهانی حضور داشته باشم و همچنین اخلاق و رفتارم طوری بود كه توانستم در دل هواداران جای بگیرم... من همینم كه می‌بینید، رك و صریح و حرفم را به راحتی می‌زنم؛ بدون رودربایستی و آخرین دلیلش هم نتیجه‌های اخیر پرسپولیس بود.»

به هر حال پس از سی سال جرقه‌ای به ذهن‌تان رسید كه به ایران بیایید. از آن لحظه برای‌مان بگویید:
«من دوستی ایرانی در لس‌آنجلس دارم كه به فوتبال ایران علاقه زیادی دارد. او دائم به من می‌گفت كه تو می‌توانی به فوتبال ایران كمك كنی. چرا به ایران نمی‌روی؟ از طرفی هرچه كه سن آدم بیشتر می‌شود، دوست دارد به وطنش بازگردد؛ به جایی كه به دنیا آمده و دوست دارد پیش اقوامش برگردد. به هر حال جرقه اصلی‌ را دوستم داریوش زد كه تشویقم كرد به ایران بیایم.
همچنین دلم می‌خواست با توجه به تجربیاتم به ایران بیایم و از لحاظ سازماندهی به فوتبال ایران كمك كنم. امیدوارم كه بتوانم چنین كاری را انجام دهم، گرچه به زمان نیاز دارم. از روزی كه به ایران آمدم، خونم گرم شده، نفسم گرم شده، احساس مردم ایران را در هیچ جای دنیا نمی‌توانید ببینید، میوه‌های ایرانی، غذاهای ایرانی. دلم برای همه آنها تنگ شده بود.»

و در آخر:
عاشق ایران و تمام مردم و مخصوصا مادرم هستم

علی پروین سلطان فوتبال ایران

    نام‌: علي‌
    شهرت‌: پروين‌
    محل‌ تولد: تهران‌
    متولد: 1325
    فرزند: احمد
    قد: 169 سانتي‌متر
    شماره‌ پا: 41
    رنگ‌ چشم‌: سبز
    فرزند ششم‌ خانواده‌ (داراي‌ 3 برادر و 4خواهر)

كتاب‌ تاريخ‌ ايران‌ نام‌ مردان‌ زيادي‌ را درصفحات‌ خود بايگاني‌ كرده‌ است‌. تاريخ‌ ورزشي‌ايران‌ نيز چنين‌ حالتي‌ دارد، اما در اين‌ ميان‌ نام‌چند نفر بيش‌ از ديگران‌ با گوش‌ ما آشناست‌. نفراول‌ به‌ طور حتم‌ كسي‌ نيست‌ جز «جهان‌پهلوان‌تختي‌». بعد از او به‌ جرات‌ مي‌توان‌ گفت‌،ورزشكاري‌ با شهرت‌ علي‌ پروين‌ پا به‌ اين‌ عرصه‌نگذاشته‌ است‌. استمرار حضور او در فوتبال‌ايران‌، چه‌ در نقش‌ بازيكن‌ و چه‌ در لباس‌مربي‌گري‌، باعث‌ شده‌ تا خرد و كلان‌ و پير و جوان‌با او آشنا باشند. پروين‌ هر چند اين‌ اواخر به‌خاطر مسائل‌ پشت‌ پرده‌ حاكم‌ برفوتبال‌ ايران‌، به‌ويژه‌ باشگاه‌ پرسپوليس‌، احترام‌ بايسته‌ را تجربه‌نكرد، اما اعتبار او به‌ قدري‌ است‌ كه‌ تمام‌ وقايع‌منفي‌، خللي‌ برمحبوبيت‌ و معروفيت‌ او واردنكرده‌ است‌. افتخارات‌ بي‌نظير و بي‌شمار وي‌، ازاو چهره‌اي‌ منحصر به‌ فرد ساخته‌ است‌، اما نكته‌جالب‌ در مورد علي‌ پروين‌، اسطوره‌ شده‌ وي‌است‌. طبق‌ قانون‌ حاكم‌ برسرنوشت‌ انسان‌هاي‌بزرگ‌، در هر زمينه‌اي‌، شاهد اسطوره‌ شدن‌ آنان‌بعد از مرگشان‌ هستيم‌، اما علي‌ پروين‌ شكر خدازنده‌ است‌ و در سلامتي‌ كامل‌ به‌ اسطوره‌ فوتبال‌ايران‌ تبديل‌ شده‌ است‌. هيچ‌ ورزشكاري‌ را درايران‌ و چه‌ بسا در آسيا نمي‌توان‌ يافت‌ كه‌افتخارات‌ او را كسب‌ كرده‌ باشد.
    با اين‌ مقدمه‌ قصد داريم‌ از اين‌ شماره‌ يك‌پاورقي‌ در نوع‌ خود خاص‌، در مورد علي‌ پروين‌بنويسيم‌. ديگر اين‌ كه‌ در اين‌ مقال‌ سعي‌ شده‌ كمتربه‌ زندگي‌ فوتبالي‌ علي‌ پروين‌ پرداخته‌ شود و باحاشيه‌ كمي‌ با زندگي‌ شخصي‌ او، دوستان‌،بچه‌هاي‌ محل‌ خانواده‌ و... بيشتر آشنا شويم‌.زندگي‌ غير فوتبالي‌ او، به‌ اندازه‌ افتخاراتش‌جذاب‌ و خواندني‌ است‌.
كوچه‌ غربيون‌ بازار
    

بازار تهران‌ يكي‌ از قديمي‌ترين‌ محله‌هاي‌تهران‌ مي‌باشد و علي‌ پروين‌ در يكي‌ از كوچه‌هاي‌همين‌ بازار قديمي‌ به‌ دنيا آمده‌ است‌. كوچه‌اي‌كه‌ علي‌ در آن‌ چشم‌ به‌ دنيا گشود، «غريبان‌» نام‌داشت‌. البته‌ او در اين‌ محل‌ حضور چنداني‌نداشت‌ و به‌ خاطر شغل‌ پدر، اعضاي‌ خانواده‌اش‌محل‌ زندگي‌ را بارها تغيير دادند كه‌ آخرين‌ محل‌در دوران‌ كم‌ سن‌ سالي‌ پروين‌، محله‌ «دولاب‌»بود.
 علي‌ پروين‌ فرزند ششم‌ خانواده‌ 10 نفري‌«حاج‌ احمد» به‌ شمار مي‌رفت‌، اما از نظرخصوصياتي‌ كه‌ داشت‌، تبديل‌ به‌ چهره‌ اول‌خانواده‌ شد. سوم‌ تيرماه‌ سال‌ 1325 روزي‌ بودكه‌ افسانه‌ فوتبال‌ ايران‌; علي‌ پروين‌ چشم‌ به‌ جهان‌گشود. هر افتخاري‌ كه‌ از ذهن‌ شما بگذرد، او به‌آن‌ دست‌ يافته‌ است‌. البته‌ توانايي‌هاي‌ او فقط به‌همين‌ افتخارات‌ ورزشي‌ ختم‌ نمي‌شود; بلكه‌ وي‌صاحب‌ خصوصياتي‌ بوده‌ و هست‌، كه‌ او را ازديگران‌ متمايز مي‌كند. در چشم‌ او خيره‌ شدن‌ ودروغ‌ گفتن‌ محال‌ است‌; چون‌ با لبخند مي‌گويد:«بي‌ خيال‌»
    
    كودك‌ 10 ساله‌ و بيگانه‌ با شكس

با دوچرخه‌ خود از دور پيدايش‌ مي‌شود.چشمان‌ سبز او باعث‌ شده‌ تا به‌ او «علي‌ زاغي‌»بگويند. بچه‌هاي‌ محل‌ با ديدن‌ دوچرخه‌ سواري‌او در جاميخكوب‌ مي‌شوند. همه‌ اهل‌ محل‌ باچشمان‌ باز و البته‌ دهان‌ بازتر، نظاره‌ گر هنرنمايي‌كودكي‌ 10 ساله‌ هستند. او با دوچرخه‌اش‌لب‌جوي‌ آبي‌، كه‌ عميق‌ به‌ نظر مي‌رسد، مثل‌ يك‌بندباز به‌ جلو مي‌راند و آن‌قدر روي‌ كارش‌ تمركزدارد كه‌ متوجه‌ اطراف‌ نيست‌. كافي‌ است‌ چرخ‌جلو درون‌ جوي‌ بيفتد فرمان‌ دوچرخه‌،دندان‌هاي‌ جلوي‌ علي‌ زاغي‌ 10 ساله‌ را به‌شكمش‌ بفرستد; يعني‌ همان‌ بلايي‌ سرش‌ بيايد كه‌سربرخي‌ از بچه‌هاي‌ محل‌ آمد، اما كسي‌ شكست‌خوردن‌ او را نديده‌ است‌.
اين‌ بود سرآغازي‌ برمعروفيت‌ علي‌ پروين‌ قصه‌ما. بزرگترهاي‌ محل‌ هرگز او را نصيحت‌نمي‌كردند; چرا كه‌ معتقد بودند «اين‌ بچه‌ انرژي‌فوق‌ العاده‌اي‌ دارد، نگاهش‌ نافذ است‌ و تا كاري‌را بلد نباشد، دست‌ به‌ انجام‌ آن‌ نمي‌زند».
هيچ‌كس‌ نمي‌تواند ادعا كند اين‌ پسر 10 ساله‌،كه‌ بعدها به‌ اسطوره‌ فوتبال‌ ايران‌ و البته‌ يكي‌ از 3نفر اول‌ تاريخ‌ ورزش‌ تبديل‌ شد، الگويي‌ داشته‌است‌. خود پروين‌ نيز چنين‌ حرفي‌ را تاييد مي‌كندو از الگويي‌ فني‌، ورزشي‌ سخن‌ به‌ ميان‌ نمي‌آورد.آري‌ الگوي‌ او خودش‌ بود. جالب‌ اين‌ كه‌ حتي‌بچه‌هاي‌ بزرگتر از علي‌، در محل‌ دولاب‌ تهران‌،پروين‌ را الگوي‌ خود مي‌دانستند. هركجا پامي‌گذاشت‌، دور و برش‌ شلوغ‌ مي‌شد. البته‌ كسي‌اين‌ كوچولوي‌ خوشبخت‌ را روزها در محل‌نمي‌ديد. صبح‌ زود سركار مي‌رفت‌ و غروب‌ به‌خانه‌ برمي‌گشت‌. وقتي‌ خدا بيامرز احمد پروين‌،(پدر علي‌ پروين‌) او را براي‌ ياد گرفتن‌ يك‌ حرفه‌پيش‌ دوست‌ طلاسازش‌ برد، تنها چند هفته‌ ازسركار رفتن‌ فرزندش‌ نمي‌گذشت‌ كه‌ استادكاران‌ديگر، به‌ فكر تصاحب‌ اين‌ شاگرد زرنگ‌ افتادند.
    
دست‌ پروين‌ نمي‌لرزد 

نشاندن‌ نگين‌ روي‌ انگشتر، يكي‌ از مراحل‌سخت‌ حرفه‌اي‌ است‌ كه‌ علي‌ پروين‌ آن‌ را به‌عنوان‌ شغل‌ خود انتخاب‌ كرده‌ بود. همان‌طور كه‌خوانديد او در اين‌ حرفه‌ خيلي‌ زود به‌ يك‌استادكار تبديل‌ شد و علت‌ اصلي‌ اين‌ امر هم‌،نلرزيدن‌ دست‌ وي‌ بود. پروين‌ با چنان‌ دقتي‌نگين‌ را روي‌ انگشتر مي‌نشاند كه‌ تعجب‌ استادش‌ رابرمي‌انگيخت‌. او براي‌ كار حتي‌ از ذره‌بين‌ هم‌استفاده‌ نمي‌كرد; چون‌ چشمانش‌ به‌ حد كافي‌تيزبين‌ بود. 
با هر يك‌ از دوستان‌ آن‌ روزهاي‌ علي‌ پروين‌كه‌ همكلام‌ شويد، به‌ اين‌ نتيجه‌ مي‌رسيد كه‌ پروين‌استعداد بالايي‌ در يادگيري‌ داشته‌ است‌. به‌ قول‌معروف‌ ذهنش‌ همه‌ آنچه‌ را كه‌ استاد مي‌گفت‌،بدون‌ پس‌ و پيش‌ شدن‌ حتي‌ يك‌ «واو» بايگاني‌مي‌كرد. به‌ قول‌ دوستانش‌ نيز، علي‌ زاغي‌ اگرادامه‌ تحصيل‌ مي‌داد، به‌ طور حتم‌ به‌ يكي‌ ازمردان‌ درجه‌ يك‌ ايران‌ تبديل‌ مي‌شد اما چون‌آن‌ زمان‌ درس‌ و مشق‌ اهميت‌ اين‌ روزها رانداشت‌ و بيشتر مردم‌ به‌ خاطر مشكلات‌ اقتصادي‌به‌ دنبال‌ بيرون‌ كشيدن‌ گليم‌ خود از آب‌ بودند،پروين‌ نيز كار و كاسبي‌ را از سن‌ پايين‌ شروع‌ كرد.البته‌ فراموش‌ نكنيد كه‌ حاج‌ احمد پروين‌ مردثروتمندي‌ بود و علي‌ احتياجي‌ به‌ كاركردن‌، آن‌هم‌ در سن‌ پايين‌ نداشت‌، اما در آن‌ زمان‌ چنين‌رسم‌ بود كه‌ بچه‌ها، به‌ ويژه‌ پسران‌، از سن‌ پايين‌دنبال‌ ياد گرفتن‌ حرفه‌اي‌ مي‌رفتند، تا در آينده‌گرفتار مشكلات‌ اقتصادي‌ نشوند; به‌ همين‌ دليل‌علي‌ پروين‌ خيلي‌ زود از درس‌ و مدرسه‌ جدا شدو اين‌ در حالي‌ اتفاق‌ افتاد كه‌ او به‌ خاطر هوش‌سرشارش‌ تعجب‌ معلمان‌ خود را نيز برانگيخته‌ بود.
    
    كاپيتان‌ علي‌ زاغي‌
اولين‌ بار كه‌ با توپ‌ فوتبال‌ آشنا شد، انگار نيمه‌گمشده‌ خود را يافته‌ بود. وقتي‌ 4 يا 5 ساله‌ بود،قبل‌ از اين‌كه‌ با توپ‌ بازي‌ كند، به‌ آن‌ خيره‌ مي‌شدو مدت‌ زمان‌ زيادي‌ آن‌ را نگاه‌ مي‌كرد. با يك‌توپ‌ مي‌توانست‌ از كله‌ سحر تا اذان‌ ظهر بازي‌كند. در ضمن‌ او از همان‌ دوران‌ كودكي‌ كاپيتان‌بچه‌هاي‌ محل‌ بود و كسي‌ اصلا به‌ خود اجازه‌نمي‌داد در جايي‌ كه‌ علي‌ زاغي‌ حضور داشت‌،حرف‌ از كاپيتاني‌ بزند. البته‌ او خود هرگز ادعاي‌كاپيتاني‌ نمي‌كرد، اما خداوند به‌ او نيرويي‌ داده‌بود كه‌ همه‌ را به‌ سوي‌ خود جذب‌ مي‌كرد و البته‌توانايي‌هايش‌ نيز سرشار بود; چنانچه‌ همان‌ طوركه‌ مي‌دانيد او بعدها كاپيتان‌ بي‌جانشين‌ سال‌هاي‌پرافتخار پرسپوليس‌ و تيم‌ ملي‌ شد.
علي‌ پروين‌، انگار كاپيتان‌ به‌ دنيا آمده‌ بود وروز خداحافظي‌ از فوتبال‌ نيز به‌ همه‌ ثابت‌ كرد كه‌فوتبال‌ ايران‌ ديگر كاپيتاني‌ مانند او به‌ چشم‌نخواهد ديد. او براي‌ آخرين‌ بار بازوبند كاپيتاني‌را در بازي‌ پرسپوليس‌، دارايي‌ در سال‌ 1366(27 تيرماه‌) به‌ بازو بست‌. 
بعد از رفتن‌ او، پرسپوليس‌، ديگر همچون‌ او رابه‌ خود نديد و البته‌ فوتبال‌ ايران‌ نيز براي‌ هميشه‌از ستاره‌اي‌ در حد و اندازه‌هاي‌ علي‌ پروين‌محروم‌ شد.
    


    
    
    برگ‌ كوچكي‌ از خاطرات‌ پروين‌
 -علي‌ پروين‌ سوم‌ تيرماه‌ 1325 در جنوب‌تهران‌ و در خانواده‌اي‌ پرجمعيت‌ به‌ دنيا آمد وفرزند ششم‌ خانواده‌ در بين‌ هشت‌ فرزند بود. او ازعباس‌، منيژه‌، محمد و فاطمه‌ كوچكتر و از اقدس‌ ومجيد بزرگتر بود.
-دردوران‌ كودكي‌ بسيار شيطان‌ بود،طوري‌كه‌ خدابيامرز مادرش‌ مي‌گفت‌: تمام‌بچه‌هايم‌ يك‌ طرف‌، علي‌ طرف‌ ديگر، او از همه‌شيطان‌تر بود تا جايي‌ كه‌ برادر و خواهرهايش‌ در18 ماهگي‌ شروع‌ به‌ راه‌ رفتن‌ كردند و علي‌ در14 ماهگي‌...
-در محله‌ عارف‌، بچه‌هاي‌ محل‌ به‌ فوتبال‌،گاري‌سواري‌ و هسته‌بازي‌ خيلي‌ علاقه‌ داشتند.يك‌ روز پروين‌ 500 هسته‌ برد، اما وقتي‌ به‌ خانه‌برگشت‌، ديد كه‌ مادرش‌ همه‌ آنها را دور ريخته‌است‌ و تا صبح‌ گريه‌ كرد.
-ده‌ ساله‌ بود كه‌ برادرش‌ (حاج‌ محمود)برايش‌ يك‌ دوچرخه‌ مشكي‌ رنگ‌ لوكس‌ خريد واو يك‌ ساعت‌ با آن‌ لب‌ جدول‌ هنرنمايي‌ كرد ودوستانش‌ هم‌ به‌ او نگاه‌ مي‌كردند.
-او مانند هر فوتباليستي‌ مسيرهاي‌ ترقي‌ راطي‌ كرد و از «كيان‌» به‌ تيم‌ ملي‌ رسيد. در اين‌ تيم‌زير نظر «منصور امير آصفي‌» كار مي‌كرد كه‌ به‌ تيم‌ملي‌ دعوت‌ شد. در سال‌ 46; زماني‌ كه‌ بازي‌حساسي‌ با تيم‌ «شهرباني‌» داشت‌، توسط«رايكوف‌» به‌ تيم‌ ملي‌ جوانان‌ دعوت‌ شد. آن‌زمان‌ ناصر حجازي‌ و ناصر عبداللهي‌ هم‌ ازهمبازيان‌ او بودند.
او سپس‌ از كيان‌ به‌ «پيمان‌» رفت‌، اما پيمان‌ نيزپس‌ از مدتي‌ منحل‌ شد. او مي‌گويد: يك‌ روز درخانه‌ نشسته‌ بوديم‌ كه‌ همايون‌ بهزادي‌ و دكتربرومند به‌ سراغم‌ آمدند و به‌ خاطر آنها باپرسپوليس‌ قرارداد امضا كردم‌.
-علي‌ الهي‌ اولين‌ مربي‌ پروين‌ بود كه‌ به‌ خاطررفاقت‌ با برادر بزرگتر پروين‌ (عباس‌) خواست‌ كه‌پروين‌ در تيم‌ «عارف‌» بازي‌ كند. او آن‌ زمان‌ 15سال‌ بيشتر نداشت‌.
-پروين‌ مي‌گويد: بهترين‌ بازي‌ عمرم‌ بااستراليا در پيكارهاي‌ مقدماتي‌ جام‌ جهاني‌1978 بود كه‌ در ورزشگاه‌ آزادي‌ برگزار شد وبازي‌، با پاس‌ گل‌ من‌ (1 بر صفر) به‌ سود ما تمام‌ شد.
-در زمان‌ كودكي‌ توپ‌ دوست‌ خوبش‌ بود،حتي‌ در زمان‌ خواب‌ هم‌ آن‌ را از خودش‌ جدانمي‌كرد. او حركت‌هايي‌ با توپ‌ انجام‌ مي‌دادكه‌بسيار عجيب‌ و غريب‌ بود.
-كتاني‌ چيني‌ پروين‌ شهره‌ خاص‌ و عام‌ بود.او به‌ آن‌ها علاقه‌ زيادي‌ داشت‌. فقط كافي‌ بودتوپ‌ در گوشه‌اي‌ بيفتد و او با چرخشي‌ سريع‌ به‌آن‌ برسد.
-او در مدت‌ بازي‌اش‌ هيچ‌ الگوي‌ خاصي‌براي‌ خود در نظر نگرفته‌ بود. زماني‌ كه‌ نوجوان‌بود، هيچ‌ وقت‌ نمي‌گفت‌ دوست‌ دارم‌ فلاني‌ شوم‌يا... او مي‌گفت‌: مي‌خواهم‌ خودم‌ باشم‌; علي‌پروين‌.
-هرگاه‌ او در اردو و يا مسافرت‌ خارجي‌ بود،مادرش‌ براي‌ او و ديگر بازيكنان‌ تيم‌، «كتلت‌»درست‌ مي‌كرد. كتلت‌هاي‌ مادر بسيار خوشمزه‌بود.
-پروين‌ مي‌گويد: هنگامي‌ كه‌ با تيم‌ به‌مسافرت‌ خارجي‌ مي‌رفتيم‌، آنها پول‌هايشان‌ را به‌من‌ مي‌سپردند تا نگه‌ دارم‌ و من‌ هم‌ از آنجا كه‌ اين‌كار مسئوليت‌ سنگيني‌ بود، پول‌ها را داخل‌ متكايم‌مي‌گذاشتم‌ و مي‌خوابيدم‌...
-زماني‌ بود كه‌ تيم‌ «كريستال‌ پالاس‌» انگليس‌خواهان‌ او بود و مبلغ‌ پيشنهادي‌ آن‌ زمان‌ براي‌شماره‌ 7 ايران‌، 500 هزار دلار بود. پدرش‌موافقت‌ خود را اعلام‌ كرد كه‌ علي‌ به‌ انگليس‌برود، اما مادر گفت‌: «تو هنوز بچه‌اي‌، آنجا ديوانه‌مي‌شوي‌، نمي‌تواني‌ دوام‌ بياوري‌... در غربت‌روحيه‌ات‌ به‌ هم‌ مي‌ريزد و...» اين‌ شد كه‌ او ازرفتن‌ به‌ انگليس‌ منصرف‌ شد.
-اولين‌ اخراج‌ پروين‌ مربوط به‌ زماني‌ است‌كه‌ در بازيهاي‌ محلي‌ در خيابان‌ عارف‌ بازي‌مي‌كرد. او در يك‌ مسابقه‌ حساس‌ با تيم‌ عارف‌ به‌مصاف‌ تيم‌ پيمان‌ رفت‌. قضاوت‌ اين‌ ديدار هم‌برعهده‌ رضا غياثي‌ بود. او فكر كرد چون‌ رضاغياثي‌ بچه‌ محل‌ اوست‌، با خشونت‌ او مدارامي‌كند، اما زماني‌ كه‌ اولين‌ حركت‌ خشن‌ را انجام‌داد، توسط رفيق‌ و هم‌ محلي‌اش‌ (رضا غياثي‌) ازميدان‌ اخراج‌ شد. حالا پس‌ از سال‌ها كه‌ آنهايكديگر را مي‌بينند، هنوز هم‌ درباره‌ آن‌ اخراج‌حرف‌ مي‌زنند

بیوگرافی امین حیایی برگزیده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد

 

امین حیایی
امین حیایی در سال 1349 دیده به جهان گشود.او در دوران تحصیل به فعالیت در تئاتر پرداخت و پس از گرفتن دیپلم، ضمن خدمت سربازی در مرکز هنرهای نمایشی عقیدتی - سیاسی نیروی هوایی فعالیتش را آغاز کرد. در سال 1370 بازیگر یک تئاتر کودکان به کارگردانی ثریا قاسمی بود. در پانزدهمین جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت جایزه بازیگر نقش دوم برای فیلم براده های خورشید شد.

خیلی زمان برد تا بتواند به عنوان بازیگر نقش اول در فیلمهای سینمایی بازی کند. در اولین نقش آفرینی اش به عنوان بازیگر نقش اول در فیلم « سیب سرخ حوا » (1378) چندان موفق نبود.
او در فیلم های سیروس الوند توانست خوش بدرخشد. در فیلمهای هتل کارتن، دست های آلوده و بخصوص در فیلم مزاحم که متاسفانه بازی زیبای امین حیایی با شخصیت پردازی ضعیف از دست رفت.

او در سال 1381، رکورددار بود. شش فیلم با بازی او در سال 1381 در سینماهای تهران به روی پرده رفت: مزاحم، مانی و ندا، مونس، اثیری، رز زرد، بوی بهشت

بازیهای متفاوت او در سال 1382: عروس خوش قدم و دختر ایرونی و در سال 1383 با فیلمهای « کما » و « مهمان مامان » نام او را به عنوان یک بازیگر توانا سر زبانها انداخت تا جایی که او به عنوان یکی از دو بازیگر برگزیده سال برای بازی در فیلم « دختر ایرونی » از جشن سالیانه ماهنامه دنیای تصویر تندیس حافظ دریافت کرد.

بازی کم نقص و تحسین برانگیز او در فیلم « زن زیادی » در جشنواره بیست و سوم فیلم فجر همچنان نشان از سیر صعودی او در زمینه بازیگری دارد.

خیلی زمان برد تا بتواند به عنوان بازیگر نقش اول در فیلمهای سینمایی بازی كند. در اولین نقش آفرینی اش به عنوان بازیگر نقش اول در فیلم «سیب سرخ حوا  ۱۳۷۸» چندان موفق نبود.
امین حیایی
او در فیلم‌های « هتل كارتن، دستهای آلوده» و بخصوص در فیلم «مزاحم» به کارگردانی سیروس الوند نیز نقشی داشت.
و امسال در جشنواره فیلم فجر جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در فیلم "شب"از آن خود ساخت و با بازی درخشان خود جای هیچ اعتراضی را در این خصوص باقی نگذاشت .برای اثبات این ادعا،به نقطه نظرات استاد انتظامی،استاد شکیبایی و استاد رسول صدر عاملی مراجعه کنید.اتفاق نو نیز به خاطر این انتخاب به او تبریک میگوییم.


امین حیایی و نیلوفر خوش خلق
 فيلمها

    * دو همسفر (اصغر هاشمی ۱۳۷۱)
    * دو روی سكه (محمد متوسلانی - ۱۳۷۱)
    * پرتگاه (بهرام ری پور - ۱۳۷۲)
    * آپارتمان (مجموعه - اصغر هاشمی - ۱۳۷۲)
    * حامی (قدرت الله صلح میرزایی - ۱۳۷۳)
    * براده‌های خورشید (محمدحسین حقیقی - ۱۳۷۵)
    * هتل كارتن (سیروس الوند - ۱۳۷۵)
    * بادام‌های تلخ (كاظم معصومی - ۱۳۷۶)
    * روزگار جوانی (مجموعه - شاپور قریب - ۱۳۷۷)
    * دست‌های آلوده (سیروس الوند - ۱۳۷۸)
    * سیب سرخ حوا (سعید اسدی - ۱۳۷۸)
    * علف‌های هرز (قدرت الله صلح میرزایی - ۱۳۷۸)
    * مونس (حمید رخشانی - ۱۳۷۸)
    * تكیه بر باد (داریوش فرهنگ - ۷۹/۱۳۷۸)
    * همسایه‌ها (مجموعه - محمدحسین لطیفی - ۱۳۷۹)
    * مانی و ندا (پرویز صبری - ۱۳۸۰)
    * مزاحم (سیروس الوند - ۱۳۸۰)
    * اثیری (محمدعلی سجادی - ۱۳۸۰)
    * رز زرد (داریوش فرهنگ - ۱۳۸۱)
    * عروس خوش قدم (حبیب الله بهمنی - ۱۳۸۱)
    * زیر آواز باران (رضا كریمی - ۱۳۸۱)
    * تب (۱۳۸۲)
    * کما (آرش معماریان -۱۳۸۲)
    * شام عروسی (۱۳۸۴)
    * نسخه های ستاره ها  " ستاره است ، ستاره میشود " (فریدون جیرانی 1384)
    * مهمان (۱۳۸۵)
    * اخراجی ها (فیلم) (مسعود ده نمکی - ۱۳۸۵)
    * چه کسی امیر را کشت؟ (مهدی کرم‌پور، 1385)
    *شب(رسول صدر عاملی 1386)
    *یک اشتباه لپی (محسن دامادی 1386)
    *زنها فرشته اند(شهرام شاه حسینی 1386)
 


 مجموعه های تلویزیونی

    * آپارتمان (مجموعه، اصغر هاشمی - 1372)

    * روزگار جوانی (مجموعه، شاپور قریب - 1377)

    * همسایه ها (مجموعه، محمدحسین لطیفی - 1379)

علی دایی آقای گل جهان

آقای گل جهان

                                                            
 همه ایرانیان در سراسر جهان  شهریار فوتبال ایران را می شنا سند و به او احترام میگذارند  او متولد ۱ فروردین سال ۱۳۴۸، بازیکن ایرانی و مشهورترین بازیکنان تاریخ تیم ملی فوتبال ایران است. علی دایی تا پایان جام جهانی ۲۰۰۶ بازیکن اصلی و کاپیتان تیم ملی ایران بود.

آقای گل جهان


دایی ۱۰۹ گل ملی در کارنامهٔ خود دارد و با فاصلهٔ زیادی بهترین گلزن بازی‌های ملی در تاریخ فوتبال جهان است. در سال ۲۰۰۷ میلادی، فدراسيون آمار و ارقام فوتبال (متعلق به فیفا)، علی دائی را در رده ۲۶مین بازيكن برتر تاريخ فوتبال جهان معرفی کرد كه در اين فهرست وی به عنوان تنها بازيكن آسيايى در ميان برترن هاى تاریخ فوتبال مشاهده مى شود.
دایی سابقهٔ بازی در تیم‌های آلمانی همچون بایرن مونیخ را دارد و به همراه این تیم به نایب قهرمانی جام باشگاه‌های اروپا دست یافته‌است. او اکنون در باشگاه سایپا به عنوان سرمربی تیم سایپا فعالیت می‌کند.
سابقهٔ فوتبال
باشگاهی
دایی، فوتبال را از باشگاه‌های کوچک شهر اردبیل همچون استقلال اردبیل و شهرداری اردبیل آغاز کرد . اوپس از قبولی در دانشگاه صنعتی شریف و اقامت در تهران به تیم تاکسیرانی تهران پیوست. او سپس به بانک تجارت پیوست و در این تیم بود که او مورد توجه بیشتری قرار گرفت و برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد.
دایی بعدها به پرسپولیس تهران و سپس السد قطر پیوست و از این این تیم راهی اروپا شد و همراه با کریم باقری به آرمینیا بیله‌فلد باشگاه آلمانی و خداداد عزیزی به اف سی کلن پیوست. مقصد بعدی او بایرن مونیخ آلمان بود. فرانس بکن‌بائر رییس باشگاه بایرن مونیخ علی دائی را برای این باشگاه انتخاب کرد و وی را مهاجمی در سطح جهانی قلمداد کرد. حضور دایی در بایرن مونیخ آلمان نقطه‌ اوج فوتبال او بود، زیرا پیش از آن حضور بازیکنی ایرانی در یک باشگاه معتبر نظیر بایرن مونیخ سابقه نداشت. دایی به همراه بایرن مونیخ تا فینال جام باشگاه‌های اروپا رفت و در نهایت مدال نقرهٔ آن بازی‌ها را به دست آورد. گرچه دایی در بازی فینال به میدان نیامد.
او سپس به هرتا برلین آلمان پیوست و با پوشیدن پیراهن ۹ از اصلی‌ترین بازیکنان این تیم بود. دایی با هرتا برلین هم در جام باشگاه‌های اروپا بازی کرد و دو بار دروازهٔ چلسی و یکبار دروازهٔ آث میلان را گشود. حضور موفق علی دائی در باشگاه‌های اروپایی راه را برای بسیاری از بازیکنان آسیایی از جمله هیده توشی ناکاتا ، وحید هاشمیان ، علی کریمی  و مهدی مهدوی کیا گشود.
علی دایی با باشگاه سایپا به عنوان بازیکن و سرمربی تیم سایپا فعالیت خود را آغاز کرد. این تیم توانست در خرداد ماه ۸۶ قهرمانی ششمین لیگ برتر را به دست آورد. او هم‌زمان با قهرمانی سایپا در روز ۲۸ می ۲۰۰۷(۷ خرداد ۱۳۸۶) بازدن گل قهرمانی سایپا که آخرین گل اقای گل جهان بود از بازی کردن فوتبال برای همیشه خداحافظی کرد.
ملی
علی دایی در سال‌های اخیر همواره بازیکن اصلی ایران و کاپیتان این تیم بوده‌است. او بیشترین بازی ملی و بیشترین گل زدهٔ تاریخ تیم ملی را دارد (گل‌های زدهٔ او در میان تمام تیم‌های جهان نیز اول است).
او در جام ملت‌های آسیا ۱۹۹۶ امارات به همراه احمد رضا عابد زاده ، کریم باقری و عزیزی از بهترین ستارگان ایران بود.
او در بازي معروف ایران و استرالیا در بازی پلی اف مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه پاس گل دوم ایران را برای خداداد عزیزی ارسال كرد و این گل باعث راهیابی ایران به جام جهانی شد.
او به همراه ایران در دو جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه و ۲۰۰۶ آلمان به میدان آمد و تا به حال در۵ بازی ایران در این بازی‌ها شرکت کرده‌است. این پاس دایی بود که زمینه‌ساز گل مهدوی‌کیا به آمریکا در جام جهانی ۹۸ شد علی دایی در کلیه رقابتهای باشگاهی ، ملی و حتی دوستانه با تعصب خاصی شرکت نموده و در مسابقات مختلفی با مصدومیت جدی مواجه بوده ولی به بازی ادامه داده است  .
از نقاط اوج دوران ورزشی دایی را می‌توان روز ۱۴ نوامبر ۲۰۰۴ دانست. او در این روز و در مسابقات مقدماتی راهیابی به جام جهانی ۴ بار دروازهٔ لائوس را گشود تا نام خود را به عنوان اولین فوتبالیست تاریخ جهان که ۱۰۰ گل در بازی‌های ملی به ثمر رسانده ثبت کند.علی دایی در لیگ برتر ایران در سال ۱۳۸۶ به عنوان سرمربی و بازیکن توانست تیم سایپا را به قهرمانی برساندو توانایی های خود را به رخ منتقدان بکشد و بر افتخارات خود بیافزاید هم اکنون نیز با از دست دادن بهترین بازیکنان تیم خود سایپا بازیهای خوبی از خود به نمایش گذاشته است واین تیم را در رقابتهای باشگاههای آسیا رهبری خواهد نمود.

تیم‌های باشگاهی
     سلمان آباد اردبیل، تاکسیرانی، بانک تجارت، پرسپولیس (ایران)
     السد (قطر)آرمینیا بیله‌فلد، بایرن مونیخ، هرتابرلین (آلمان)
     الشباب امارات
     پرسپولیس تهران، صبا باتری
     سایپا کرج
بهترین گلزن در بازی‌های بین‌المللی
وی یکی از بهترین گلزنان تاریخ فوتبال و نفر اول در لیست گلزنان بین‌المللی است. او هم‌چنین بهترین گلزن در تاریخ بازی‌های آسیایی است. در دور مقدماتی جام جهانی سال ۱۹۹۸ هم، او با به ثمر رساندن ۳۸ گل در ۵۶ بازی در رتبهٔ اول قرار داشت.
در سال ۱۹۹۶ با به ثمر رساندن ۲۰ گل، دایی به عنوان بهترین گلزن در بازی‌های بین‌المللی توسط فدراسیون تاریخ و آمار فوتبال (IFFHS) معرفی گردید.
در ضمن دایی اولین گلزن آسیایی جام باشگاههای اوروپا است ازجمله گلهای بیادماندنی او دوگل اوبه چلسی وتک گل او به میلانACدر لیگ قهرمانان اروپا که باعث صعودتیم هرتابرلین به مرحله بعد لیگ قهرمانان شد
زندگی شخصی
علی دایی در اردبیل متولد شد. او بعدها به دانشگاه صنعتی شریف راه یافت و لیسانس خود را در رشتهٔ متالورژی دریافت کرد. همچنین وی به تازگی ازدواج کرده‌ و اکنون ساکن محله شهرک غرب در تهران است.[۲]
علی دائی علاوه بر فوتبال، در تجارت نیز مردی موفق بوده‌است و گرداننده چندین شرکت بزرگ و چند فروشگاه است. دائی هیچ گاه از خرج کردن ثروت خود در راه کمک به افراد بی بضاعت و امور خیریه دریغ نورزیده‌است. این فوتبالیست برجسته ایرانی طی سالهای اوج فوتبال خود بارها در مسابقات فوتبال با نیات خیرخواهانه به میدان رفته‌است، از جمله در دیدار ستارگان فوتبال جهان و تیم منتخب بوسنی با همراهی روبرتو باجو و دیگر ستاره‌های افسانه‌ای فوتبال. او همچنین همراه بامادلین آلبرایت و دیوید بکام باسازمان یونیسف همکاری داشته‌است.
عضویت درفیفا
علی دائی توانست برای اولین بار یک بازیکن ایرانی باشد که عضو کمیته بین المللی فوتبال فیفا گردد و فوتبال ایران رادرعرصه بین المللی مطرح کند ،او در مراسم قرعه کشی جام جهانی 2010 بعنوان یکی از مسئولین قرعه کشی شرکت نمود علي دايي كاپيتان سابق تيم ملي فوتبال ايران و ژوژ وه‌آ چهره‌ نام آشناي ليبريا در اين مراسم بيش از سايرين در برداشتن قرعه شرکت داشتند.وی هم اکنون چهره ای است که پیش بینی میشود بعنوان رییس آینده  AFC  انتخاب گردد.